هنرکده

هنر صنایع دستی

هنرکده

هنر صنایع دستی

مردم شناسی آذربایجان

چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۳۰ ق.ظ


 

پراکندگی ترک ها

ادبیات ترکی عبارت است از مجموعه آثاری که به وسیله ترک ها آفریده شده است . ادبیات ترکی با ریشه ای بسیار عمیق در محیط جغرافیائی بسیار پهناور بر روی زمین گسترش یافته است و امروزه از بالکان تا ماورای چین این ملت پراکنده است . زبان ترکی امروزه از کناره دریای آدریاتیک تا دامنه های هیمالیا ، از مرزهای ژاپن و چین تا آلاسکا ، از دریای مغرب تا اقیانوس هند رواج یافته و جمعیت ترک زبان دنیا بالغ بر 200 میلیون نفر است که در ترکیه ، آذربایجان و قفقاز ، ترکمنستان ، چین ، قسمت های زیادی از ایران ، عراق ، بالکان قبرس و ... پراکنده اند . در تاریخ ، زیر عنوان ترک ، می توان قبیله های زیر را نام برد : آوار ، باسمیل ، بایرکو ، ایزگیل ، اوغوز ، اؤنوک ، قارلوک ، گوری کان ، قیرقیزتورفیش ، تاردوش ، اویقور ، خونلار ، تابقلار ، قاراخانلی لار ، ...

به هنگام عزیمت ترک ها به آسیای میانه ، اوغوزها در قرن ششم و ایقورها در قرن هشتم میلادی ، دنیای ترکان را بدست گرفتند .

به علت اینکه زبان مردم آذربایجان یکی از شاخه های زبان های ترکی است ، می شود گفت که نمونه های خیلی قدیمی ادبیات شفاهی در آسیای میانه و در بین ترک زبان ها آفریده شده و اثرهائی که در این زمینه از قبل از میلاد در بین ترک زبانان به وجود آمده ، بیشتر مطالبی بوده که توسط روحانیونی به نام شامان ، قام ، تویون ، باقسی ، اوزان ، مطرح می شده است .

 

لهجه های ترکی در زمان اسلام

 

 

 

 

 

 

 

 


 

اشعار ترکی قبل از اسلام به شاخه های : کوشوک ، ساغو ، بوی تقسیم می شده و نام اولین شاعران ترک زبان بر اساس کتاب محمود کاشغری ( لغت شناس معروف قرن 11 میلادی ) عبارتند از : چوچو ، آپرین ، تیغین ، کی کی ، قول ترخان ، آشیق توتونق ، قالون کیشی ، چیسر ، توتونگ ، وپراتیا ، شیری و ...

اگر تعصب را کنار بگذاریم می توانیم بگوئیم که ملت آذربایجان خالق یکی از غنی ترین و واقع گراترین و همانیستی ترین گنجینه ادبیات شفاهی در طول تاریخ بوده است .

در ادبیات شفاهی آذربایجان به انبوهی از نغمه ها ، بایاتی ها و قصه ها در مورد هر یک از مراحل زندگی انسان ، حیوانات اهلی و وحشی مفید و مضر ، غلات ، رویدادها و حوادث طبیعی ، ابزار و آلات زندگی را از ابتدائی ترین شکل آن تا فرم کنونی ، اعیاد و جشن ها ، جنگ و ستیز ، قهرمانی و وطن پروری ، رفاقت و دشمنی و خلاصه در مورد تمام ابعاد هستی و ارزش های مادی و معنوی انسانی برمی خوریم که جمع آوری و مطالعه آنها از لحاظ مردم شناسی ، تاریخ ، جامعه شناسی تاریخی و زبان شناسی و سایر علوم اجتماعی حائز اهمیت است . در زیر به بعضی مراسم آذربایجان اشاره می کنیم که یا از بین رفته اند یا در حال از بین رفتن هستند .

 

شب چله یا شب یلدا

در آذربایجان برای این شب مراسم شادی و جشن برپا می شود و همه اهل خانه دور هم جمع شده و تا صبح از داستان ها و اساطیر و خاطرات برای هم تعریف می کنند . شب یلدا درازترین شب سال و نیز شب تولد حضرت عیسی مسیح است .

اهل خانه دور هم جمع شده سفره ای را باز می کنند که انواع میوه ها در آن یافت می شود . در این بین میوه اصلی این شب هندوانه است . این میوه سمبل شب یلدا است .

از خوردنی ها : حلوا خانگی ، پشمک ، باسلیق ، نقل ( نوغول ) ، شیرینی ، سوجوق و از میوه ها : هندوانه ، انار ، خربزه ، گلابی ، سیب ، به ، ازگیل ، بادام ، گردو ، کشمش ، نخود ، قاویرقا و ... در سفره هست .

در این شب برای دختران نامزد کرده و تازه عروس ها قسمتی از خوردنی های یاد شده را و نیز لوازم دیگر مورد استفاده در منزل را می فرستند .

این وسایل را داخل هفت مجمر می گذارند . آنها را قشنگ آرایش کرده و روی آنها را شال سفید یا قرمزی می کشند .

برای کسانی هم که مجمرها را حمل کرده اند ، انعامی می دهند .

 

مراسم راندن چله یا سرمای زمستان

این مراسم در روز آخر بهمن صورت می گیرد . در شهرستان بناب به نام پولکه بایرامی می گویند که جوان ها در میدانی جمع شده و با سیمی بافته شده که داخلش مواد محترقه می باشد حلقه های آتش درست کرده و می چرخانند و یک مشعل بزرگ هم وسط میدان می سوزد . وقتی مشعل اصلی خاموش شود مراسم به پایان رسیده است .

اهل خانه نیز مثل مراسم شب یلدا دور هم جمع می شوند و تا صبح برای هم خاطره و داستان تعریف می کنند .

 

مراسم عید نوروز

این مراسم در کل ایران رایج است و از زمان های بسیار دور برای ما به یادگار گذاشته شده است .

مردم به دیدن هم می روند و قهرها به آشتی تبدیل می شود و همه چیز از نو متولد و زنده می شوند .

در آذربایجان برای این تولد دو چیز ( آب و آتش ) بسیار مهم هستند و مردم برای این دو ارزش زیادی قائل هستند .

 

مراسم چهارشنبه سوری

روایت شده است که در زمان زرتشت ؛ روز و هفته و ماه و سال را حساب کردند و آخرین روز سال سه شنبه و روز عید ، چهارشنبه شد و روز سه شنبه را برای عید جشن گرفتند و آتشی را روشن کردند .

و نیز روایت است که مختار سقفی به افراد خود دستور می دهد چهارشنبه آخر سال را روی پشت بام ها آتش روشن کنند تا همه افراد برای انتقام خون شهدای کربلا آماده شوند .

دشمن این موضوع را فهمید و آنها مجبور شدند این حمله و انتقام گیری را روز سه شنبه انجام دهند و آن روز آتش روشن کنند .

بالاخره در آذربایجان رسم است که سه شنبه آخر سال را آتش روشن کرده و با اشعار مخصوصی از روی آتش می پرند .

ضمنا بازاری هم هست که مردم ، همه از شهر و روستا در آن برای خرید عید و خرید سال نوی خود جمع می شوند .

سوری در زبان کردی یعنی سرخ و چهارشنبه سوری یعنی چهارشنبه انتقام .

روایت دیگری حاکی است که ایرانیان در آخرین سه شنبه سال ، اسلام را قبول کرده اند .

چهارشنبه سوری 83

در روز چهارشنبه سوری ، زنان و دختران موهای خود را کمی کوتاه می کنند ( آرایش قبل از عید ) و مردان و جوانان ریش خود را . حتی پشم حیوانات را نیز می زنند چون که این کار را خوش یمن می دانند .

وسایلی را که بیشتر در بازار چهارشنبه سوری خریداری می شوند عبارتند از : آجیل ، آئینه ، کبریت ، شیرینی ، کوزه ، شانه ، عطر ، حنا ، نبات ، گلاب ، وسایل بازی بچه ها ( وسایل سر و صدا دار ) لباس ، فشفشه ، دستمال ، کفش ، جوراب و وسایل آرایشی .

بعد از خوردن شام ، جوانان به پشت بان همسایه ها و فامیل رفته و شالی را از پشت بام به درون خانه می آویزند و انعام می خواهند . صاحب خانه هم از خوردنی ها مقداری را داخل شال ریخته و می بندد . از بازی های این روز : شکاندن تخم مرغ ، بازی بادام ، تیله بازی و ... می باشد .

صبح روز بعد جوان ها ، دختر ، پسر ، تازه عروس ها ، همه به طرف چشمه یا آب جاری رفته و از روی آب می پرند . بعد از اینکه دست و صورت خود را شستند ، خود را بزک کرده و کمی از موهای خود را زده و داخل آب می اندازند . تکه هائی از شیرینی ها را نیز داخل آب می اندازند و ناخن های خود را نیز کوتاه کرده و داخل آب می اندازند و از آب چشمه و جاهای تمیز آن برداشته و به عنوان تبرک و آب سال نو به خانه می برند و از این آب خورده و به اطراف خانه می پاشند یا حتی به مزارع خود .

در بعضی مناطق آذربایجان هم عیدی های سال نو را عصر روز چهارشنبه سوری به خانه های هم می برند .

 

مراسم سیزده بدر

مردم در این روز به دامن طبیعت رفته و تا عصر در طبیعت به بازی و خوشی مشغولند .

عدد 13 را نحس می دانند و بخاطر این مسئله این روز را کار نمی کنند و فقط به خوشی می گذرانند .

سبزهای را که برای سفره هفت سین رویانده اند ، با خود آمورده و در رودی یا یک آب جاری می اندازند .

افسانه ای هست که می گوید : بین دو شاه جنگ می شود و شاه دستور می دهد تا همه از شهر بیرون روند . بعد از جنگ که داخل شهر روی داده بوده می بینند که پسر شاه داخل شهر مانده بوده و کشته شده است . از آن پس آن شاه دستور می دهد که روز سیزدهم نحس است و همه باید بیرون شهر بروند و این روز را سیزده بدر نام می گذارند .سیزده بدر 84

در این روز ماهی های سفره عید را نیز داخل آب می اندازند .

در این روزها مردم از گیاهان خوراکی وحشی در طبیعت همراه با نمک و سرکه استفاده می کنند .

 

زائیدن بچه و رسم اسم گذاری

بچه دارای حق و حقوق و ارزش زیادی است . پس نگهداری از آن بسیار مهم و اسم آن نیز بایستی دارای معنی و خوب باشد .

بچه که به دنیا آمد ، یکی از فامیل ها مثل مادربزرگ ، خاله ، خواهر ، ... وظیفه دارد تا هفت روز تمام از بچه به صورت تمام و کمال نگهداری نماید و او را شستشو دهد .

بعد از این هفت روز ، زن زائو و بچه را به حمام برده و شستشو می دهند . بعد از برگشتن از حمام ، جشن گرفته و همه می رقصند و شادی بر پا می شود .

هر کسی از فامیل هم تحفه ای برای کودک می آورند و آنها را جلوی مامای بچه به همه نشان می دهند .

برای اسم گذاری بچه ، همه دوستان و آشنایان جمع می شوند . بعد از اینکه اسم مناسب انتخاب شد همه تبریک و شادباش می گویند .

قنداق بچه را دست کوچکترین عضو میهمان ها می دهند و او نیز به بزرگتر از خود تا اینکه به دست پیرترین فرد مجلس می رسد که یا پدربزرگ بچه است یا مادربزرگش .

یکی از این دو نفر بچه را گرفته و بوسیده و شعار ملی مسلمان ها ( اذان ) را در گوش های بچه می خواند یعنی بدین صورت که در گوش راست بچه اذان و در گوش چپ اقامه را همراه با شهادتین .

اگر پسر بود در گوش راستش اسم محمد و اگر دختر بود در گوش راستش فاطمه و در گوش چپش اسم واقعی خود کودک که انتخاب شده است . بعد از اسم گذاری همه میهمان ها سه بار صلوات می فرستند و دوباره شادباش گفته و آرزوی طول عمر برای کودک می کنند .

تا چهلم بچه همیشه فردی کنار بچه و مادر آن است . در اتاق بر سیخی پیازی می زنند و اگر مادر بچه خواست بیرون برود ، آن سیخ را با خود می برد تا مبادا آل بانو جگر زائو را درآورد و اگر زن بیرون رفت حتما باید فردی کنار بچه باشد تا جن زده یا با بچه های جن ها تعویض نشود . در هفته اول به دنیا آمدن بچه ، آن را در شهر می گردانند و از بازار همراه بچه برای افراد خانواده تحفه ای می خرند .

ناخن بچه را تا چهل روز نمی گیرند . بعد از چهل روز بچه را به حمام برده و غسل چهلم می گذارند بعد دائی بچه ، ناخن آن را کوتاه می کند . در بعضی مناطق هم ناف بریده شده بچه را روی دیوار مدرسه یا مسجد می اندازند تا درس خوان یا مؤمن شود .

 

مراسم ختنه ( عروسی سنت )

حضرت رسول اکرم فرموده است : ختنه پسران مسلمان زاده از سنت های من است .

برای ختنه کودک ابتدا یک نفر به عنوان دایا ( کسی که هنگام ختنه کودک را در بغل دارد ) انتخاب می شود . این فرد بعد از ختنه برای افراد این خانواده محرم شده و برای آن کودک هم پدرخوانده می شود .

دایا برای کودک یک دست لباس ، برای پدرش خلعت ، شال قرمز ، فته ( دستمالی بزرگ که در گرمابه ها می بستند ) ، چند قواره پارچه سفید ، یک یا دو رأس گوسفند می آورد .

پدر کودک هم برای دایا یک قوچ بزک کرده و به خانه آن می فرستد که البته دور گردن قوچ ، شال سرخی می بندند . اگر شاخدار بود ، نوک هر شاخش هم سیب سرخی می زنند و روی پیشانیش آئینه ای نصب می کنند و داخل خورجینی ، شیرینی و خلعت هائی گذاشته و بعد از چند روز که از مراسم گذشت به خانه دایا می فرستند .

بعد از انتخاب دایا ، پدر کودک دلک ( همان آرایشگران دوره گرد قدیمی که دندان هم می کشیدند ) را می آورد تا سنت را اجرا کند .

دایا روی صندلی یا روی دو عدد متکا رو به طرف قبله نشسته ، روی زانوهایش فته را انداخته و پارچه سفید را جلوی خود پهن می کند . بچه را به روی زانوهای خود گرفته و پاهای بچه را باز نگاه می دارد و دست های بچه را می گیرد . شال قرمز را هم روی صورت کودک می اندازند ( تا خون را نبیند و نترسد ) .

دلک بسم الله را گفته و 3 صلوات فرستاده و با استفاده از اولگوج ( تیغ های ریش تراشی قدیمی که قابل تیز شدن بودند ) سنت را اجرا کرده و روی زخم را مرحمی گذاشته و می بندد .

دایا و یا کس دیگری به بچه شیرینی و پول می دهند تا آرام گرفته و گریه نکند . کودک را سر جایش می خوابانند .

تعداد بچه برای اجرای سنت ختنه بایستی عددی فرد باشد یعنی یکی یا سه تا . اگر مثلا دو نفر بودند ، یک خروس را یا سرش یا کاکلش را می برند تا خونش جاری شود .

برای این روز پدر بچه جشن و شادی در خانه به راه می اندازد .

امروزه کودکان را در بیمارستان یا مطب پزشکان ختنه می کنند .

قسمت بریده شده سنت را به شاخه ای یا سیخی زده و بالای سر کودک در اتاق به دیوار آویزان می کنند و بعد از چهل روز بیرون می اندازند .

مردم به این اعتقاد دارند که چون خون بچه به روی دایا می ریزد از این به بعد او محرم و فامیل بچه می شود . برای دلک هم جوراب ، شیرینی و مقداری پول می دهند .

برای التیام زخم هم از خاکستر تنور استفاده می کردند .

بچه ای هم که سنت ( ختنه ) نشده از دنیا برود بعد از غسل ، ریسمان سرخی را به دور سنتش بسته و کفن می کنند .

 

مراسم حضرت خضر (ع)

روز15 بهمن را روز حضرت خضر نامگذاری کرده اند . باور بر این است که در این روز حضرت که زنده هستند به در خانه ها رفته و سر می زنند و به آن خانه خیر و برکت می برند و مردم برای این روز ارزش زیادی قائل شده و مراسم شب چله را در این روز نیز تکرار می کنند .

رسم های این روز :     

·       قوود ( قاووت ) ساختن : در این شب قاووت ساخته و می خورند . قاووت از گندم ، شاهدانه ، سنجد و شکر درست می شود و شبیه آرد است . برای قاووت ، دوشاب ( شیره انگور ) می زنند تا شیرین شود . مقداری از قاووت را بیرون پنجره می گذارند و پنجره را باز گذاشته و می خوابند . مردم بر این اعتقاد دارند که حضرت خضر آمده و از قاووت می خورد ، دستی به روی قاووت می کشد . در این صورت خیر و برکت به خانه می آید .

·       فال گرفتن : برای روز بعد ، دخترانی که دوست دارند و می خواهند شوهر کنند ، کلوچه و کوماج پخته و صبح آن روز کلوچه فال خود را روی پشت بام می اندازند . اعتقاد دارند که کلاغی که این کلوچه را برده و روی پشت بام هر کس بخورد ، پسر آن خانه به خواستگاری این دختر خواهد آمد .

·       گردش : چند تن از پسران دستمالی برداشته و خانه ها را می گردند ( خانه هائی که صاحب خانه اش جهت این روز و رسمش ، شب در خانه را باز گذاشته است ) . یک سر دستمال را از لای در ، داخل انداخته و به شعر می گویند : من پسر حضرت خضرم ، فرستاده اویم و آمده ام تا تحفه او را ببرم . صاحب خانه هم خوش آمدی گفته و داخل دستمال کمی شیرینی ، تخم مرغ آب پز رنگ شده ، گردو ، کشمش ، جوراب و ... بسته و می گوید : دستمالت را بکش که تحفه ات را مهیا کردم .

 

سمنو پزی

سمنو را ، بیشتر هر کس نذری داشته باشد ، می پزد . این رسم را از آنجا می دانند که حضرت فاطمه سمنو را پخته و بین فقرا پخش می کرده است . سمنو را چند روز قبل از عید و یا در اوایل بهار می پزند .

مردم نذر می کنند که در فروردین و اردیبهشت ( نیسان و ایاز ) خشکی و خشکسالی نباشد و به همین خاطر سمنو می پزند که خیر و برکت دارد .

برای اینکه همه در سمنو شریک باشند ، هر خانه ای مقداری گندم می دهند تا جمع شود . این گندم ها را در خانه ای به مدت 3 روز در آب یا رطوبتی نگاه می دارند . سپس در داخل کیسه ای ریخته و هر روز یک یا دو نوبت به کیسه آب می پاشند . این گندم ها کمی رشد می کنند سپس گندم ها را در داخل مجمرهای بزرگی پخش می کنند . پهنای آنها حدود 4 الی 5 سانت می شود . روی آنها پارچه تمیزی کشیده و روزی دو سه بار آب می پاشند . پنج تا هفت روز بدین گونه می گذرد . گندم ها به صورت سرخ مانندی رشد می کنند . بعد دخترها و عروس های اهل محل همه جمع می شوند . البته جمع شدن اینها هم بدین صورت است که در داخل مجمری کمی از این گندم ها گذاشته همرا با آئینه ، سرمه و سرمه دان و پارچه سرخی را روی آنها کشیده و به در همسایه ها می روند . زن همسایه که مجمر را دید ، می گوید : به به از کارهای خانم حضرت فاطمه که انجام می دهند . آئینه را برداشته و به خود نگاهی می کند و از سرمه به چشم خود می زند و دختر و عروس خود را برای سمنو پزی صدا می کند و اگر دختر یا عروسی نداشت ، خود می رود .

گندم ها را سه بار با هاونگ می کوبند ( البته امروزه با چرخ گوشت فقط یک بار چرخ می کنند ) . گندم های له شده را داخل آب می ریزند . این ها را ورز می دهند و بعد فشرده و آب آنرا می گیرند و آب را از داخل الک رد می کنند . به این آب ، آب اول یا سرآب می گویند . دوباره پس مانده ها را داخل آب ریخته و همان کار را تکرار می کنند . داخل آب دومی ، آرد می ریزند ( برای هر کیلو آب گندم 6 تا 7 کیلو آرد می ریزند ) . آرد را آرام آرام ریخته و به هم می زنند . دیگ بزرگی را حاضر کرده و داخل دیگ روغن می ریزند و دورش را گل مالی می کنند و روی اجاق می گذارند . خمیر را داخل دیگ ریخته و می پزند . تا موقع سفت شدن به هم می زنند که ته دیگ نچسبد .

بایستی به شکل حلوا درآید یعنی تقریبا به صورت قهوه ای رنگ شود . هر لحظه که رنگش قرمزتر می شود از آب اولی روی آن می ریزند تا موقع سفت شدن . بعد سمنو بصورت اصیل خود تهیه شده است . سر دیگ را بسته و حرارت را ملایم می کنند .

کسانی که سمنو را می پزند و به هم می زنند از آیات قرآن خوانده و صلوات می فرستند . وقتی سمنو پخت ، از پیرزن حاضر در مجلس اجازه گرفته و اجاق را خاموش می کنند و دیگ را پائین می آورند . روی دیگ را باز کرده و پارچه تمیزی روی آن می اندازند و بغل دیگ ، جانماز ، قرآن ، سرمه دان ، یک بشقاب سبزه ، یک چراغ روشن ، مهر و تسبیح ، کمی قند و نبات و یک آفتابه آب می گذارند .

مردم اعتقاد دارند که حضرت فاطمه به خانه ای که سمنو پخته اند ، می رود . کام خود را با سمنو شیرین کرده ، وضو گرفته ، به چشمان خود سرمه زده ، قرآن خوانده و نماز می خوانند . اگر سمنو مورد قبول باشد ، انگشت خود را داخل آن زده و اسامی مقدسی مثل " الله ، محمد ، علی ، فاطمه ، حسن و حسین و ... " روی سمنو می نویسند .

بعد از چند ساعت سمنو را داخل ظروف ریخته و بین همه اهالی محل پخش می کنند و هر کس سمنو را گرفت ، جای سمنو در ظرفی که خالی کرده اند ، شیرینی ، قند ، چای ، تخم مرغ ، ... می گذارند .

 

رسم ازدواج

 در آذربایجان بیشتر ، پسر بعد از اینکه از خدمت سربازی آمد ، برای ازدواج اقدام می کند و این قضیه را با مادر و خواهر خود در میان می گذارد و می گوید که کدام دختر را می خواهد . اگر در مشورت با آنها رضایت را دید ، خواستگار به خانه دختر می فرستد ، برای بار اول مادربزرگ و مادر و خواهر بزرگتر به خواستگاری می روند . اگر پسر کسی را در نظر نداشت ، پدر و مادر کسی را معرفی می کنند ، اگر جواب پسر ری بود که خواستگاری صورت می گیرد ، اگر نه که نه .

در قدیم نظر پسر و دختر مطرح نبود و بزرگترها مثلا دختری را انتخاب می کردند که پسر اصلا او را ندیده بود و مجبور هم بود که ازدواج کند و روی حرف بزرگترها حرفی نزند . اگر در خواستگاری اول دختر را پسندیدند ، کسی از فامیل دختر را به عنوان واسطه سراغ آنها می فرستند . او هم رفته و می گوید که فلان شب ، فلانی ها برای شام میهمان شما هستند .

برای خواستگاری پیرزن های فامیل می رفتند . دختر هم خود مسئول پذیرائی می بود که شیرینی ، شربت ، چای و میوه را به میهمان ها تعارف می کند .

برای اینکه بفهمند دهان دختر بوی بدی می دهد یا نه یکی از زن ها دختر را می بوسد و وقتی دختر پذیرائی کند به اندام او نظری می کنند تا اگر عیب و ایرادی داشت ، بفهمند .

اگر زن ها پسندیدند ، قرار می گذارند که مردها با هم جمع شوند که البته در منزل دختر صورت می گیرد .

فامیل دختر برای مصلحت خواهی از هم وقت می گیرند که بعد از چند روز جواب آری یا نه را بگویند . اگر جواب خود دختر هم مثبت بود می گوید که اختیار من دست پدرم است ، سر مرا به هر طرف که ببرد ، خونش هم به آن طرف جاری می شود . اگر نظر منفی داشت که به صورتی عنوان می کند .

چند نفر برای گرفتن جواب به خانه دختر می روند . اگر جواب منفی بود دختر در کفش یکی از آنها ، نمک می ریزد و آنها تا نمک را ببینند ، قضیه را می فهمند . اگر مثبت بود ، خانه پسر فامیل ها را جمع کرده و بعد از شام ، یک کله قند ، شال ، انگشتر و شیرینی برداشته ، به خانه دختر می روند . فامیل دختر هم جمع می شوند . ریش سفیدی از طرف خانواده پسر شروع به صحبت می کند که آمده ایم با هم فامیل شویم ، پسرمان پسر شما و دختر شما دختر و عروس ما . اگر راضی هستید مهریه و شیربها را تعیین کنیم .

پدر دختر رضایت خودشان را بیان می کند . از هر دو طرف یکی از ریش سفیدان وکیل می شود تا صحبت ها را در مورد همه امور عروسی انجام دهند و وقتی در همه امور به رضایت دو طرف رسیدند ، کله قند را می شکنند .

هر کس سر کله قند را بردارد بعدا تحویل مادر عروس می دهد و انعامی می گیرد .

فردای آن روز به محضر ( دفتر ازدواج و طلاق ) رفته و صیغه عقد را جاری می کنند و بعد روز جشن و شیرینی خوران را تعیین می کنند .

بعد از اینکه کله قند را شکستند ، روی سر دختر شالی می اندازند و به انگشتش انگشتر که معروف به انگشتر نشانه است . اگر دختر و پسری همدیگر را بخواهند و پدر و مادرشان اجازه ازدواج ندهند ، با هم از آن محل فرار می کنند و به خانه یکی از اقوام می روند و با کمک وساطت یک نفر مراسم عروسی را با خوشی انجام می دهند .

در بعضی جای ها هم تا وقتی عقد نکرده باشند حق دیدن همدیگر را ندارند . برای عقد کنان یک روزی را قرار گذاشته و پسر و دختر با خواهر و زن برادرشان همه به بازار رفته ، آئینه و شمعدان ، قرآن ، لباس عروسی ، وسایل آرایش ، چند دست لباس ، چند جفت کفش ، جوراب ، کیف ، چادر عروس ، طلا و جواهر ، حلقه عروسی ، شال سفید ، آئینه جیبی ، دو جفت جوراب مردانه ، یک دستمال ، شانه سفید ، قیچی ، وسایل حمام ، وسایل سفره عقد را می خرند . این وسایل را با چند خنچه شیرینی و با یک سبد گل و مقداری کشمش تر به خانه دختر می فرستند .

خانه دختر هم پسر را به بازار می برند و برایش کت و شلوار ، جوراب ، کراوات ، لباس ، وسایل آرایشی ، لوازم اصلاح ، دستمال و حوله می خرند . دختر را خواهران پسر به آرایشگاه می برند . پسر هم ماشینی را بزک کرده و با آن دختر را از آرایشگاه به خانه می برد . شب یا بعد از ظهر فامیل های هر دو طرف در منزل دختر جمع می شوند . اگر شیرینی خوران دختر را انجام دهند ، شیرینی عقد کنان را قبل از نهار در خانه پسر می خورند . شیرینی دختر را هم بعد از ظهر در خانه دختر یا تالار می خورند .

اتاق عقد را قشنگ آرایش داده و چراغ و بادکنک و ... آویزان می کنند .

دو تا صندلی داخل اتاق می گذارند . سفره را باز کرده و داخل سفره ، آئینه و شمعدان ، قرآن ، جانماز ، یک کاسه آب ، گل ، شمع ، عسل ، شیرینی ، کشمش ، نقل ، کیک عروس ، حلقه ، جواهر ، گردو و بادام ، شاخه نبات ، تخم مرغ ، نان سنگک ، کله قند و ... می گذارند .

هر دو طرف ملائی را به وکالت خود گرفته و به خانه می آورند . قبل از اینکه صیغه عقد را بخواند از دو طرف ( پدر پسر و دختر و خود عروس و داماد ) وکالت می گیرد . ملا می پرسد که آیا من وکیلم که شما را به عقد دائم فلانی با فلان شرایط درآورم ؟ . اگر دختر چیزی نگفت می گویند که متانت دختر از ساکت بودن آن مشخص است . اگر بار دوم هم جواب نداد می گویند عروس رفته گل بچینه . برای بار سوم اگر دختر خجالتی بود و جواب نداد ، دخترهای دور و برش ، نیشگونش گرفته و باعث می شوند بلی را بگوید .

در این بین ملا نتیجه آزمایش و بهداشت آنها را نگاه می کند و احوالات آنها را در دفتر عقد می نویسد و می دهد تا پدر دو طرف همراه با سه شاهد و عروس و داماد ، دفتر را امضا کنند .

بعد ملا همه را به سکوت و نشستن روی زانوانشان دعوت می کند و آئینه ، قیچی ، شانه ، دستمال ، جوراب هائی را که فامیل پسر روزهای اول خریداری کرده و به خانه دختر فرستاده بودند ، زیر زانوان خود گذاشته و عقد را جاری می کند ( بعد از خواندن صیغه عقد ، این وسایل به ملا می رسد ) . روی سر دختر و پسر شال سفیدی گرفته و هفت دختر شوهر نکرده با ریسمان های گره نخورده شال را می دوزند و می گویند : برای عروس خانم لباس بخت می دوزیم ، الهی خوشبخت شود .

فامیل دختر چاقو یا قیچی را باز کرده زیر سفره عقد می گذارند و بالای سر آنها قند را می سایند . دست دختر یک شیشه جیوه می دهند تا آن را تکان دهد یعنی اینکه قلب پسر به خاطر دختر مثل جیوه بلرزد .

بعد از خواندن صیغه ، ملا شادباش گفته و بعد همه میهمان ها شادباش می گویند و شیرینی و چای و میوه می خورند .

بعد از رفتن ملا همه شروع به رقص و پایکوبی می کنند . دختر و پسر حلقه های همدیگر را می اندازند و اطرافیان هم به هر دو هدیه هائی را می دهند . پسر یا مادر و خواهرش جواهرات دختر را می بندند و دختر هم داخل دهان پسر نقل می گذارد . بعد از این مراسم ها ، مراسم عروسی شروع می شود .

یک روز به نام آستارکوبه یا قاش آلما و یا همان آرایش صورت است که موشاطا ( مشاطه ) یا همان آرایشگر زن آمده و عروس را آرایش می کند . وسط کار ، آرایش عروس را رها کرده و منتظر انعام از طرف داماد می ماند و وقتی انعام گرفت دوباره کار خود را از سر می گیرد .

بعد از این روز ، روز بعد مراسم حنابندان است که در هر دو خانه عروس و داماد صورت می گیرد .

بعد از شام خنچه های حنابندان از طرف پسر به خانه دختر و از خانه دختر هم به سوی خانه پسر انتقال می یابند . تا صبح مراسم رقص و شادی در هر دو خانه برپاست .

داماد را لباس پوشانده و دو نفر جوان که هنوز مجردند را ساغدوش و سولدوش ( سمت راست و چپ ) می کنند و دست داماد و ساغدوش و سولدوش یک شمع روشن یا یک چراغ روشن می دهند .

دست داماد و عروس و ساغدوش و سولدوش هایشان حنا می زنند که این شب از این جهت معروف به حنابندان شده است .

رسم است که داماد این شب نباید بخندد و هر کس توانست داماد را بخنداند ، انعامی می گیرد .

بعد از ظهر میهمان های داماد همراه با داماد به طرف خانه دختر می روند . از طرف عروس هم به پیشواز آنها می روند و در کوچه شروع به رقص و شادی می کنند تا داخل خانه .

از جهازیه دختر در دو نسخه صورت برداری می کنند که هر دو طرف آن را تائید و امضا می کنند و هر طرف یک نسخه از آن را بر می دارند و سپس جهاز عروس را به خانه پسر می برند .

از آشناهای نزدیک عروس رفته و با استفاده از جهازیه ، اتاق عروس و داماد را حاضر می کنند .

بعد از نهار دوباره همه جمع شده و مجلس رقص و شادی برپا می شود .

عروس را آرایش کرده ، پدر یا برادر عروس یک شال قرمز دور کمر او بسته و در حالی که سه دور ، دور تنور یا چراغ روشن می زنند ، دعای خیر او را می خوانند . بار سوم عروس از لبه تنور می بوسد . تا کوچه ، پدر یا برادر عروس از دست او گرفته و می برند و از زیر قرآن رد می کنند .

تا خانه داماد هم همه جلوی عروس یا کاروان حامل عروس می رقصند . عروس موقع رفتن دست پدر و مادر خود و لبه در خانه شان را می بوسد .

در قدیم عروس را با اسب می بردند . کاروان عروس دور شهر چرخی می زند و به سوی خانه داماد می رود . داماد و ساغدوش و سولدوش به پیشواز عروس می آیند و از بالای ساختمان 3 سیب سرخ را از بالای سر عروس پرت می کنند . عروس را از زیر قرآن رد کرده و وارد خانه می کنند . جلوی عروس اسپند دود می کنند و جلوی صورتش آئینه می گیرند . جلوی در اتاق می ایستند تا داماد به سر عروس شیرینی و نقل و سکه بریزد .

همه در اتاق ها و حیاط شادی کرده و می رقصند . بعد از مدتی همه می روند و فقط کسانی که برای شام دعوت دارند ، می مانند . داماد هم شام در منزل ساغدوش میهمان است .

شب ، جلوی اتاق عروس و داماد چند نفر از پیرزن ها می ایستند ( عمه خانومی یا خاله خانومی ) و منتظر می مانند که داماد ، دستمال باکرگی ( نشان باکرگی دختر ) را از در بیرون دهد . دستمال را پیرزن های مجلس دیده و می روند . صبح دستمال را یکی به خانه دختر می برد و از مادر دختر انعامی جهت این خبر خوش می خواهد .

روز بعد عروسی به نام دوواخ قاپما یا بنده تخت یا همان پاتختی فارس ها است . در این مراسم اکثرا پیرزن ها جمع می شوند و روی سر عروس شال سرخی به عنوان دوواخ می گذارند و پسر کوچک 7 تا 8 ساله ای سه بار سعی می کند آن را بردارد و بار سوم برداشته و فرار می کند و شال را روی درختی که باردار ( میوه دارد ) است ، می اندازد . بعد از برداشتن شال ، روی سر عروس نقل می ریزند .

حدودا یک هفته بعد هم مراسم ایاق آشما یا همان پاگشا است که دختر به خانه پدر می رود .

پدر عروس ، خانواده داماد را برای شام دعوت می کند و این اولین دیدار عروس بعد از یک هفته با پدر و مادرش و آشنایان می باشد .

در این مراسم هم دختر یواشکی یک چیزی را از خانه پدر می دزدد که اکثرا همه هم می دانند که چه چیزی را بلند کرده است .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۹/۱۲
  • ۵۴۶ نمایش
  • zakaria aghapour

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی